من خسته من تنها لب ساحل قدم زنون
پای برهنه روی شنزارهای داغ دوون دوون
خورشید با اون گرمای سوزانش می سوزونه تنم
مرغای مهاجر هی پر می زنن بالای سرم
با صدای موجای سنگین غروب اسمون میشه رنگین
ابرای تیره میان می گیرن روی خورشید
سایه میشه تنم سر نمیاد احساس تنهاییام
یکه وتنها می مونم با همه ی خاطره هام
:: برچسبها:
تنها با خاطرات ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1